کد مطلب:29254 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:97

جلال الدین مولوی












.

4037. مولانا، از عرفا و شعرای نامدار قرن هفتم، می سراید:


از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزّه از دَغَل


در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت


او خَدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی


او خَدو انداخت بر رویی كه ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه


در زمان، انداخت شمشیر آن علی
كرد او اندر غزایش كاهلی


گشت حیران آن مبارز زین عمل
از نمودنْ عفو و رحمِ بی محل


گفت:بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افكندی، مرا بگذاشتی؟


آن، چه دیدی بهتر از پیكار من
تا شدی تو سست در اِشكار من؟


آن، چه دیدی كه چنین خشمت نشست
تا چنین برقی نمود و باز جَست؟


ای علی كه جمله عقل و دیده ای!
شمّه ای وا گو از آنچه دیده ای


تیغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت خاك ما را پاك كرد


باز گو دانم كه این اسرار هوست
زان كه بی شمشیرْ كشتن، كار اوست


صانع بی آلت و بی جارحه
واهب این هدیه های رایحه


صد هزاران می چشاند روح را
كه خبر نبْوَد دهان را، ای فتی!


صد هزاران روح بخشد هوش را
كه خبر نبْوَد دو چشم و گوش را


باز گو، ای بازِ عرش خوش شكار
تا چه دیدی این زمان از كردگار


چشم تو ادراك غیب آموخته
چشم های حاضران بر دوخته


راز بگشا، ای علی مرتضی
ای پس سوء القضا، حُسن القضا


یا تو وا گو آنچه عقلت یافته است
یا بگویم آنچه بر من تافته است


از تو بر من تافت، چون داری نهان
می فشانی نور، چون مَه، بی زبان


از تو بر من تافت، پنهان چون كنی
بی زبان، چون ماه، پرتو می زنی


لیك اگر در گفت آید قرصِ ماه
شبْروان را زودتر آرد به راه


چون تو بابی آن مدینه ی علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را


باز باش - ای باب - بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لُباب


باز باش - ای باب رحمت - تا ابد
بارگاه ما «لهُ كفواً أحد»


هر هوا و ذرّه ای خود منظری است
ناگشاده كی بُود، آن جا دری است


تا بنگشاید دری را دیده بان
در درون هرگز نگنجد این گمان


چون گشاده شد دری، حیران شود
مرغ امید و طمع، پرّان شود


پس بگفت آن نو مسلمانِ ولی
از سر مستی و لذّت با علی


كه:بفرما یا امیر المؤمنین
تا بجنبد جان به تن در، چون جنین


باز گو، ای بازِ پر افروخته
با شَه و با ساعدش آموخته


باز گو، ای بازِ عنقا گیر شاه
ای سپاه اِشكَن به خود، نی با سپاه


امّت وحدی یكی و صد هزار
باز گو، ای بنده بازت را شكار


در محلّ قهر، این رحمت ز چیست؟
اژدها را دست دادن، راه كیست؟


گفت:من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقّم، نه مأمور تنم


شیر حقّم، نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا


من چو تیغم وان زننده ی آفتاب
«ما رمیتَ إذ رمیتَ» در حِراب


رخت خود را من ز رَه برداشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم


من چو تیغم پُر گهرهای وصال
زنده گردانم نه كشته در قتال


سایه ام من، كدخدایم آفتاب
حاجبم من، نیستم او را حجاب


خون نیوشد گوهر تیغ مرا
باد از جا كی برد میغ مرا؟


كَه نِیَم، كوهم ز صبر و حلم و داد
كوه را كی در رُباید تندباد؟


آن كه از بادی رود از جا، خسی است
زان كه باد ناموافق، خود بسی است


باد خشم و باد شهوت، باد آز
بُرد او را كه نبود اهل نیاز


باد كبر و باد عُجب و باد حلم
بُرد او را كه نبود از اهل علم


كوهم و هستیّ من بنیاد اوست
ور شوم چون كاه، بادم باد اوست


جز به یاد او نجنبد میل من
نیست جز عشق اَحَد، سرخیل من


خشم، بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را من بسته ام زیر لگام


تیغ حلمم گردن خشمم زده است
خشم حق بر من چون رحمت آمده است


غرق نورم، گر چه سقفم شد خراب
روضه گشتم، گرچه هستم بوتراب


چون در آمد علّتی اندر غزا
تیغ را دیدم نهان كردن سزا


تا «أحبّ للَّه» آید نام من
تا كه «أبغض للَّه» آید كام من


تا كه «أعطی للَّه» آید جود من
تا كه «أمسك للَّه» آید بود من


بخل من للَّه، عطا للَّه و بس
جمله للَّه ام، نِیَم من آنِ كس


و آنچه للَّه می كنم، تقلید نیست
نیست تخییل و گمان، جز دیدنی است


ز اجتهاد و از تحرّی رَسته ام
آستین بر دامن حق بسته ام


گر همی پرّم، همی بینم مَطار
ور همی گردم، همی بینم مدار


ور كشم باری، بدانم تا كجا
ماهم و خورشید، پیشم پیشوا


بیش از این با خلق گفتن، روی نیست
بحر را گنجایی اندر جوی نیست.[2].









    1. جلال الدین محمّد بن بهاء الدین محمّد، مشهور به مولانا و مولوی، در سال 604 ق، در بلخ به دنیا آمد. وی همراه پدرش به درخواست سلطان علاء الدین كیقباد به قونیه رفت و در سال 642 ق، با شمس الدین محمّد تبریزی آشنا شد و شیفته وی گشت. پس از مفقود شدن شمس در سال 645 ق، وی پریشان خاطر شد و آثاری عرفانی از خود به جای گذاشت. مولانا در سال 672 ق، درگذشت. آثار وی عبارت اند از:مثنوی معنوی (در شش دفتر)، دیوان شمس، فیه ما فیه، مجالس سبعه و مكاتیب.
    2. مثنوی معنوی (نسخه نیكلسون، نشر پوریا، 1373 ش، اوّل):ج3، دفتر ششم، ص535.